-
درس(۶ تاریخ)
دوشنبه 11 فروردین 1393 00:24
نمونه سوال درس تاریخ کلاس چهارم ابتدایی درس ۶- هخامنشیان ۱- کارهای مهم داریوش را نام ببرید. ۲- دلیل ساخت چاپار خانه ها را توضیح دهید. ۳- هخامنش نام چه کسی بود؟ الف- برادر اشک ب- خواهر پادشاه آشوری ها ج- جد کوروش د- جد اشک ۴ – سه تا از کارهای مهم داریوش را نام ببرید. ۵- دلیل ضرب سکه طلا در دوران هخامنشی توضیح دهید. ۶-...
-
درس جغرافیا (۱ تا ۷)
دوشنبه 11 فروردین 1393 00:18
نمونه سوال درس جغرافی کلاس چهارم دبستان از درسهای ۱ تا ۷ در این نوشته آمده است. نمونه سوال درس جغرافی کلاس چهارم ابتدایی درس ۱ تا ۷ ۱- دانش جغرافیا چه کمکی به ما می کند؟ ۲- سه وسیله از وسایل یادگیری جغرافیا را نام ببرید. ۳- جاهای خالی را با یکی از کلمات داخل پرانتز پر کنید: نقشه تصویر از …………. اشیا است. ( بالا – پایین...
-
جهت اطلاع
یکشنبه 10 فروردین 1393 17:39
با سلام واحترام سال نو را به شما عزیزان تبریک عرض می کنم، امیدوارم سال جدید سال پر ازموفقیت وشادی برای شما عزیزانم باشد . فرزندان عزیز در این ایام دوست دارم تمامی درس های خودتان رادوره کرده تا فراموش نشود هم در خواندنی وهم ریاضی کار کنید . در ضمن فعالیت نوروزی را درست ، تمیز انجام داده و روز ۱۶ فروردین با خود به مدرسه...
-
سوال هوش
یکشنبه 10 فروردین 1393 17:17
یه روز 4 تا حیوون تصمیم گرفتن از یه درخت نارگیل برن بالا 1 شیر 1 میمون 1 زرافه و 1 سنجاب تصمیم گرفتند که مسابقه بدهند که کدام یک برای چیدن یک موز از درخت سریع تر بالا می رود. فکر میکنی کدام یک برنده می شود؟ .... :::::: ::::::::: :............ جواب سوال :(در درخت نارگیل موز کجا پیدا می شه )
-
داستان ملا نصر الدین
یکشنبه 10 فروردین 1393 17:11
ملانصرالدین در عرصه ی مسابقه بر اسبی بنشست و یال اسب در دست گرفت. اسب تاختن آورد و ملا از پشت آن لغزید و از ابتدای یال به انتهای دمب آن رسید ! پس آواز در داد: آهای! آهای ...! این اسب تمام شد یک اسب دیگر بیاورید!!! یه روز ملانصرالدین و دوستش دوتا الاغ میخرن. دوست ملا میگه: چه طوری بفهمیم کدوم ماله منه کدوم ماله تو؟ ملا...
-
سال نو مبارک
سهشنبه 27 اسفند 1392 10:48
رسیدن سال نو را به شما دانش اموزان وخانواده محترمتان تبریک عرض می نمایم
-
کار دستی
سهشنبه 27 اسفند 1392 10:35
-
داستان کوتاه اموزنده( حکایت بهلول و مدعی)
سهشنبه 27 اسفند 1392 00:04
حکایت بهلول و مدعی روزی شخصی در حضور بهلول مدعی شد که امام جعفر صادق سه مطلب فرموده اند که مورد تصدیق من نمی باشد. آن سه مطلب بدین نحو است: اول: شیطان در آتش جهنم معذب خواهد شد، حال آنکه شیطان خودش از آتش خلق شده و چگونه ممکن است آتش او را معذب نماید. دوم آنکه: خدا را نتوان دید حال آنکه چیزی که موجود است باید دیده شود...
-
داستان کوتاه
دوشنبه 26 اسفند 1392 23:59
خانمیطوطی ای خرید، اما روز بعد آن را به مغازه برگرداند و به صاحب مغازه گفت: این پرنده صحبت نمیکند. صاحب مغازه پرسید: آیا در قفسش آینه ای هست؟ طوطیها عاشق آینه اند. آنها تصویرشان را در آینه میبینند و شروع به صحبت میکنند. آن خانم یک آینه خرید و رفت. روز بعد دوباره آن خانم برگشت، طوطی هنوز صحبت نمیکرد. صاحب مغازه...
-
داستان کوتاه ( نجار )
دوشنبه 26 اسفند 1392 23:56
» نجار نجار پیری بود که میخواست باز نشسته شود. او به کار فرمایش گفتکه میخواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانوادهاش لذت ببرد. کار فرما از اینکه دید کارگر خوبش میخواهد کار را ترک کند ناراحت شد. او از نجار پیر خواست که به عنوان آخرین کار تنها یک خانه دیگر بسازد. نجار پیر قبول کرد اما...
-
داستان کوتاه( ان سوی پنجره )
دوشنبه 26 اسفند 1392 23:54
در بیمارستانی رو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند. تخت او در کنار تنها پنجره اتاق بود. اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعتها با یکدیگر صحبت میکردند. از همسر، خانواده، سربازی یا تعطیلاتشان...
-
داستان کوتاه ( قلب)
دوشنبه 26 اسفند 1392 23:50
مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا میکرد که زیبا ترین قلب را در آن شهر دارد. جمعیت زیادی گرد آمدند.قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تا کنون دیده اند. مرد جوان، در کمال افتخار با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود پرداخت. ناگهان پیر...
-
داستان کوتاه ( قدرت کلمات )
دوشنبه 26 اسفند 1392 23:48
» قدرت کلمات چند قورباغه از جنگلی عبور میکردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه قورباغهها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است، به دو قورباغه دیگر گفتند که دیگر چاره ای نیست، شما به زودی خواهید مرد. دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از...
-
داستان کوتاه ( چشمان پدر )
دوشنبه 26 اسفند 1392 23:44
» چشمان پدر این داستان درباره پسر بچه لاغر اندمی است که عاشق فوتبال بود. در تمام تمرینها سنگ تمام میگذاشت اما چون جثه اش نصف سایر بچههای تیم بود تلاشهایش به جایی نمیرسید. در تمام بازیها ورزشکار امیدوار ما روی نیمکت کنار زمین مینشست اما اصلا پیش نمیآمد که در مسابقه ای بازی کند. این پسر بچه با پدرش تنها زندگی...
-
داستان کوتاه( یک ساعت ویژه )
دوشنبه 26 اسفند 1392 23:38
» یک ساعت ویژه مردی، دیر وقت، خسته و عصبانی، از سر کار به خانه باز گشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود. - بابا! یک سوال از شما بپرسم؟ - بله، حتماً. چه سوالی؟ - بابا، شما برای هر ساعت کار، چقدر پول میگیرید؟ مرد با عصبانیت پاسخ داد: «این به تو ربطی ندارد. چرا چنین سوالی میکنی؟» فقط میخواهم بدانم....
-
داستان کوتاه( فرشته یک کودک )
دوشنبه 26 اسفند 1392 23:35
» فرشته یک کودک کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید: « میگویند فردا شما مرا به زمین میفرستید؛ اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟» خداوند پاسخ داد: «از میان بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفتهام. او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد.» اما...
-
شعر ( عید نوروز )
یکشنبه 18 اسفند 1392 21:57
ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید تو را مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید چنان دانی که هر کس را همی زو بوی یار آید...
-
داستان کوتاه واموزنده
یکشنبه 18 اسفند 1392 21:32
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد.پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد . مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک...
-
داستان کوتاه( کوزه شکسته)
یکشنبه 18 اسفند 1392 18:13
کوزه شکسته یک سقا در هند ، دو کوزه بزرگ داشت که هر کدام از آنها را از یک سر میله ای آویزان می کرد و روی شانه هایش می گذاشت. د ریکی از کوزه ها شکافی وجود داشت ، بنابراین وقتی که کوزه سالم ، همیشه حداکثر آب ممکن را از رودخانه به خانه ارباب می رساند ، کوزه شکسته فقط نصف این مقدار را حمل می کرد . برای مدت دو سال ، این کار...
-
داستان کوتاه تاجر وباغ زیبا
یکشنبه 18 اسفند 1392 18:06
داستان کوتاه تاجر و باغ زیبا مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود. تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت. اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش...
-
داستان کوتاه (تغییر دنیا)
یکشنبه 18 اسفند 1392 17:42
*میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده می بیند.* *وی به راهب مراجعه میکند و راهب...
-
داستان دیوانه با هوش
یکشنبه 18 اسفند 1392 17:35
مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همان جا به تعویض لاستیک بپردازد. هنگامیکه سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت از روی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهرهها را برد. مرد حیران مانده بود که چه کار کند. تصمیم گرفت که ماشینش را همان جا...
-
مدنی درس(۵-۶-۷)
دوشنبه 12 اسفند 1392 23:12
1.شغل های رایج در روستا را نام ببرید ؟ 2.آب و هوای روستا چگونه است ؟ 3.جمعیت شهر ها و روستا ها را با هم مقایسه کنید ؟ 4.دانش آموزان روستا علاوه بر درس خواندن چه کار می کنند؟ 5.جهاد سازندگی برای روستاییان چه امکاناتی را فراهم کرده است ؟ 6.مردم شهر در چه جاهایی کار می کنند ؟ 7.شهرداری چه وظایفی را بر عهده دارد ؟ 8.وظیفه...
-
علوم بخش مخلوط ها
یکشنبه 11 اسفند 1392 19:41
نمونه سوال درس پنجم علوم چهارم- مخلوط ها درس پنجم ( مخلوط ها ) علوم چهارم سوالات تشریحی 1 – مهم ترین گاز در هوا را نام ببرید . هوامخلوط است یامحلول ؟ 2 – محلول را تعریف کنید . دو نمونه مثال بزنید . 3 – یکی از راه هایی که می توانیم بفهمیم ، آیا یک مخلوط ، محلول است یا نه ، این است که آن را مدتی در یک جا ، بی حرکت قرار...
-
علوم درس ۱۰ بخش زمین وهمسایه های ان
یکشنبه 11 اسفند 1392 19:23
نمونه سوالات زمین و همسایه های آن علوم چهارم درس دهم ( زمین و همسایه های آن ) علوم چهارم سوالات تشریحی 1 – اگر مسافر فضا باشید باید چه چیزهایی با خود بر دارید ؟ 2 – به نظر شما چرا هر چه سیاره ها از خورشید دورتر می شوند زمان گردش آنها به دور خورشید هم بیش تر می شود ؟ 3 – چرا در سیاره ی عطارد هیچ موجود زنده ای وجود...
-
سوال مدنی از درس (۱-۸)
یکشنبه 11 اسفند 1392 19:09
درس1 خانواده 1- خانواده با ازدواج .........و ..........به وجود می آید. 2- با تولد فرزند جمعیت خانواده ............. می شود. 3- خانواده کدام نیازهای ما را برطرف می کند؟ 4- برطرف کردن نیازهای یک خانواده ی پرجمعیت مشکل تر است یا یک خانواده ی کم جمعیت؟ .............چرا؟ 5- دو نمونه از مشکلات خانواده ی پرجمعیت را بنویسید....
-
ضرب المثل باد اورده
یکشنبه 4 اسفند 1392 23:14
ضرب المثل باد آورده در زمان سلطنت خسرو پرویز بین ایران و روم جنگ شد و در این جنگ ایرانیها پیروز شدند و قسطنطنیه که پایتخت روم بود بمحاصره ی ارتش ایران در آمد و سقوط آن نزدیک شد . مردم رم فردی را به نام هرقل به پادشاهی برگزیدند . هرقل چون پایتخت را در خطر می دید ، دستور داد که خزائن جواهرت روم را در چهار کشتی بزرگ...
-
تاریخ درس ۷
شنبه 3 اسفند 1392 00:16
درس هفتم – اشکانیان ۱- مجلس مهستان را توضیح دهید ۲-چرا به حکومتی که پارتیان به وجود آوردند اشکانی نیز می گویند. ۳- چرا مردم ایران در زمان حکومت سلوکیان ناراحت و ناراضی بودند؟ ۴-حضرت عیسی همزمان با کدام حکومت در ایران به دنیا آمد. ۵-پایتخت اشکانیان شهر ………… بود. ۶-نام پایه گذار حکومت اشکانیان ………….. است. ۷-حضرت عیسی در...
-
ریاضی سوال بخش تقسیم
شنبه 3 اسفند 1392 00:08
۳۶ برابر است با …….. بسته ۶ تایی. ۷۲ برابر است با ۹ بسته ……. تایی. ۴۸ مساوی است با ۸ بسته ……. تایی. 2- علی می خواهد ۲۵ پاک کن بخرد. اگر در هربسته، ۵ پاک کن باشد، علی باید چند بسته پاک کن بخرد؟ 3- پدر سارا می خواهد برای یک مهمانی ۳۲ تا شمع بخرد. اگر در هر بسته، ۴ شمع باشد، او باید چند بسته شمع بخرد؟ 4- ضرب و تقسیم های...
-
حکایت
پنجشنبه 1 اسفند 1392 22:33
در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد. دوستان ملا گفتند: «ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می دهیم و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بده> ملا قبول کرد. شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح...