آموزش کلاس چهارم ابتدایی

کلاس درس امام جواد (ع) مدرسه شهید رجایی

آموزش کلاس چهارم ابتدایی

کلاس درس امام جواد (ع) مدرسه شهید رجایی

داستان کوتاه ( نجار )



» نجار 
نجار پیری بود که می‌خواست باز نشسته شود. او به کار فرمایش گفتکه می‌خواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانواده‌اش لذت ببرد. کار فرما از اینکه دید کارگر خوبش می‌خواهد کار را ترک کند ناراحت شد. او از نجار پیر خواست که به عنوان آخرین کار تنها یک خانه دیگر بسازد. نجار پیر قبول کرد اما کاملا مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست. او برای ساختن این خانه از مصالح بسیار نا مرغوبی استفاده کرد و با بی حوصله‌گی به ساختن خانه ادامه داد.وقتی کار به پایان رسید، کارفرما برای وارسی خانه آمد. او کلید خانه را به نجار داد و گفت: این خانه متعلق به توست. این هدیه ای است از طرف من برای تو. نجار یکه خورد. مایه تاسف بود. اگر می‌دانست که خانه ای برای خودش می‌سازد، حتما کارش را به گونه ای دیگر انجام می‌داد. 
کیک بهشتی مادر بزرگ 
پسر کوچکی برای مادر بزرگش توضیح می‌دهد که چگونه همه چیز ایراد دارد: مدرسه، خانواده،دوستان و... مادر بزرگ که مشغول پختن کیک است از پسر کوچولو می‌پرسد که کیک دوست دارد؟ و پاسخ پسر کوچولو البته مثبت است. 
- روغن چطور؟ 
- نه! 
- و حالا دو تا تخم مرغ. 
- نه مادر بزرگ. 
- آرد چی؟ از آرد خوشت می‌آید؟ جوش شیرین چطور؟ 
- نه مادر بزرگ! حالم از همه شان به هم می‌خورد. 
- بله، همه این چیزها به تنهایی بد به نظر می‌رسند. اما وقتی به درستی با هم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست می‌شود. خداوند هم به همین ترتیب عمل می‌کند. خیلی از اوقات تعجب می‌کنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم. اما او می‌داند که که وقتی همه این سختی‌ها به درستی در کنار هم قرار دهد، تنیجه همیشه خوب است. ما تنها باید به او اعتماد کنیم، در نهایت همه این پیشامدها با هم به یک نتیجه فوق العاده می‌رسند.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.